۱۳۸۸/۱۱/۲۲

22 بهمن 88 روز انسان فروشی و انسان دوستی بود



با درود
آقا ما امروز –ی- اشتباهی کردیم رفتیم آزادی گفتیم الان اونجا سبزه سبزه ولی نگو از قبل اونجا رو پر کرده بودن
در خیابون های اطراف آزادی سبز ها بودن ولی پراکنده بالاخره سعی کردم از تو کوچه ها ی اطراف خودمو به انوبان جناح برسونم که حضورم به نفع دولت نشه
تو اتوبان جناح
آقا پر بود از باج های دولتی از شکلات m&m گرفته تا دستگاه تست قند خون رایگان که عکسشو در بالا می بینید
نزدیک ساعت 12 ظهر بود دلم داشت ضعف میکرد رفتم به ساندیویچی ی همبرگر خریدم گفتم تو راه بخورم تا زود برسم شاید آریا شهر شلوغ باشه آقا ما زدیم تو کوچه ها و تا آریا شهر پیاده رفتیم تو راه دیدم چند تا دختر که از وجنا تشون میخورد مخالف دولت باشن ی نگاه که پر از نفرت بود به من کردن با خودم گفتم خدایا من که نه ریش دارم نه باتوم و نه عکس خامنه ای تو دستمه فهمیدم که اونها به خاطر ساندویچی که تو دستمه با این نگاه داشتم نفرتشونو به من نشون میدادن خواستم بگن بابا به خدا دو برابر پولشو دادم از دولت که نگرفتم ولی دیدم چند تا از این جوجه بسیجی ها هم به سمتشون اومدن گفتن خانوم حرکت کن منم پشیمون شدم واقعیت رو بگم
آقا امروز به جز صحنه های بالا که قسمت طنزش میچربه صحنه های دیگری هم دیدم که منو به فکر فرو برد
مثلا صحنه ای که پیر زنی روی زمین نشسته بود و لباس سبزی هم زیر مانتویش پوشیده بود که یقه اش بیرون بود بر اثر حمله بسیجی های قلبش گرفته بود و زبونش بند اومده بود ولی چند تا از این زنها که نمیدونم از کدوم تباربودن با خودشون پچ پچ میکردن که الکی خودشو زمین انداخته
یا صحنه ای که موتورهای گارد ویژه به سمت معترضین میرفتند و آنها را به طور وحشتناکی میزدند ولی در این سو پدری به بچه ی کوچکش این موتورها را نشان میداد و بچه هم با خنده میگفت :بابا این موتورا چه صدای باحالی دارن
یا زنی که میگفت : نیروی انتظامی تشکر تشکر و مردم نا کجا آباد هم با او هم صدا شده بودند
اطراف مترو آریا شهر درگیری از تمام نقاط دیگر بیشتر بود تا جایی که یک موتورویک کانتینر پلیس را مردم آتش زده بودن در خیابان آیت الله کاشانی تعداد نیروی ها ی پلیس و بسیجی سر به فلک زده بود و نکته جالب اینکه لحجه این بسیجی ها شمالی بود دیگه نمیدونم از کدوم شهر شمال آورده بودنشون
خسته شده بودم کنار- ی- پارک ایستادم چند نفر که لباس شخصی بودن داشتم پچ پچ میکردم که صداشونو میشنیدم که میگفتن:
این پارک که مامور نداره ی چند نفر بگو بیان
دیگری در پاسخ گفت :
دو نفری که جلوی در اون خونه هستن از بچه های خودمونن
خیلی طالب بودم این دو نفرو از نزدیک ببینم رفتم به سمت در اون خونه کذایی تو ذهنم گفتم الان با دو تا قیافه ی ما قبل تاریخ رو به رو میشم جلوی در از آدم عصر حجر خبری نبود که نیود عوضش دو تا آدم با ریش پروفسوری با لباسای شیک جلوی در ایستاده بودن
بازم رفتم تو فکر نمیخوام بگم جه فکرایی کردم میدونم که شمام الان داریم به همون چیزا فکر میکنید
تظاهرات امروز مانند تضاهرات دیگر در روز قدس روز دانشجو و روز عاشورا چیز های زیادی به من آموخت امروز 22 بهمن من صحنه های زیادی دیدم صحنه هایی از جهل بی سوادی مزدوری و آدم فروشی تا ایثار از خود گذشتگی و وطن دوستی
صحنه ی فریاد نیروی انتظامی تشکر تشکر تا صحنه فریاد رفراندوم رفراندوم این است شعار مردم .صحنه صحبت دو خانوم که میگفتند امروز باید با دست پر بریم خونه تا صحنه کتک خوردن کروبی و افرادی که دور او خود را حلقه کرده بودن و درد باتوم را به جان خود خریدند تا او بیش از این آسیب نبیند
دیگر از کجا گویم از دعوا سر غذای گارد ویژه که بچه های ما از آدمای شما خسته ترن تا خورد شدن ماشینی که کروبی را در آن شلوغی سوار کرده بود و ...